به نام خدا اگر مجرد بودم...میتوانستم آزادانه تا هر ساعتی از شب، تنها، در خیابانها قدم بزنم. اگر مجرد بودم میتوانستم ساعتها بدون دغدغه فرانسه بخوانم، شعر بگویم، داستان بنویسم. اگر مجرد بودم میتوانستم به سفر بروم و در سکوت، به تماشای مردمی که برایشان غریبهام بپردازم. ... و اگر مجرد بودم، میدانستم که دارم دروغ میگویم! من هم روزی مجرد بودم...و هیچ کدام از اینها را به زندگیام راه ندادم؛ یعنی فرصت نکردم. آن روزها تمام وجودم حسرت بود. حسرت متأهل شدن. و چقدر آدمی راکد است. و چقدر آدمی ناسپاس است... . بخوانید, ...ادامه مطلب