«آشوب بزرگ‌ترین ترس ماست، ولی شاید بزرگ‌ترین خواسته‌مان هم باشد»

ساخت وبلاگ

این یکی از اندیشه‌های اصلی امیل دورکیم در اواخر قرن نوزدهم بود: با ازمیان‌برداشتن آیین‌ها، سنت‌ها، نقش‌ها و انتظاراتی که قرن‌ها امیال ما را هدایت کرده‌اند، توانایی فهمیدن این را هم از دست داده‌ایم که اکنون به آنچه می‌خواستیم رسیده‌ایم و می‌توانیم دیگر دست از تلاش برداریم. او می‌نویسد «وقتی چیزی برای متوقف‌کردن ما وجود نداشته باشد، نمی‌توانیم خود را متوقف کنیم. فراتر از لذت‌هایی که تجربه کرده‌ایم، سایر لذت‌ها را تصور کرده و به‌دنبالشان می‌رویم، و اگر کسی کم‌وبیش همۀ لذت‌های ممکن را تجربه کرده باشد، آرزوی غیرممکن‌ها را می‌پرورد، عطش برای چیزهایی که نیست». نقش‌های اجتماعی، هرچند محدودکننده و قدیمی به نظر برسند، حداقل برایمان روشن می‌کنند که آیا باید توقف کنیم و گل‌های رز را ببوییم، یا اینکه خود را در جست‌وجوی گل‌های خوش‌بو‌تری که در آن سوی تپه هستند از پا درآوریم.

 

شاید ارزش بالارفتن از تپه را داشته باشد، شاید هم چیزی که به‌دنبالش هستید اصلاً گل رز نباشد. ولی جست‌وجوی بی‌پایان خوشبختی می‌تواند نتیجه‌ای معکوس داشته باشد: به‌جای رسیدن به زندگی عمیق‌تر و پرمعناتر، به چیزهایی برسیم که واقعاً نیازی به آن‌ها نداریم.

 

وسط قحطی پست‌های خوب، این پست و مقاله‌ای که توش معرفی شده رو از دست ندید. (به درد متاهل‌ها می‌خوره البته).

این بنده ی روسیاه برمی گردد......
ما را در سایت این بنده ی روسیاه برمی گردد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0faryadesokout5 بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 8 فروردين 1402 ساعت: 17:18