این یکی از اندیشههای اصلی امیل دورکیم در اواخر قرن نوزدهم بود: با ازمیانبرداشتن آیینها، سنتها، نقشها و انتظاراتی که قرنها امیال ما را هدایت کردهاند، توانایی فهمیدن این را هم از دست دادهایم که اکنون به آنچه میخواستیم رسیدهایم و میتوانیم دیگر دست از تلاش برداریم. او مینویسد «وقتی چیزی برای متوقفکردن ما وجود نداشته باشد، نمیتوانیم خود را متوقف کنیم. فراتر از لذتهایی که تجربه کردهایم، سایر لذتها را تصور کرده و بهدنبالشان میرویم، و اگر کسی کموبیش همۀ لذتهای ممکن را تجربه کرده باشد، آرزوی غیرممکنها را میپرورد، عطش برای چیزهایی که نیست». نقشهای اجتماعی، هرچند محدودکننده و قدیمی به نظر برسند، حداقل برایمان روشن میکنند که آیا باید توقف کنیم و گلهای رز را ببوییم، یا اینکه خود را در جستوجوی گلهای خوشبوتری که در آن سوی تپه هستند از پا درآوریم. شاید ارزش بالارفتن از تپه را داشته باشد، شاید هم چیزی که بهدنبالش هستید اصلاً گل رز نباشد. ولی جستوجوی بیپایان خوشبختی میتواند نتیجهای معکوس داشته باشد: بهجای رسیدن به زندگی عمیقتر و پرمعناتر، به چیزهایی برسیم که واقعاً نیازی به آنها نداریم. وسط قحطی پستهای خوب، این پست و مقالهای که توش معرفی شده رو از دست ندید. (به درد متاهلها میخوره البته). بخوانید, ...ادامه مطلب
در حقوق بینالملل اقتصادی گاه میگوییم «ترس از تحریم» از خود «تحریم» بدتر است؛ یعنی زمانی هست که تحریم ثانویه دیگر وجود خارجی ندارد اما باز هم شرکتها از ترسِ بازگشت تحریم حاضر نمیشوند تجارت با تو را آغاز کنند. خوب که فکر میکنم میبینم در زندگی شخصی خودمان هم اینگونه است. ما گناه میکنیم چون از تحریم میترسیم. منع شدن از یک کار و ترس محروم شدن از یک نفع شخصی باعث میشود غیبت کنیم، دروغ بگوییم، با نامحرم دوست شویم و... . گاه، همینکه میترسیم با نگاه نکردن، زیبایی زنی را از دست بدهیم، یا با نگفتن حرفی از لذت بد و بیراه گفتن پشت سر فلانی محروم شویم، ما را به سمت این کارها میکشاند. در حالی که شاید آنچنان هم لذتی نداشته باشد یا چیز خاصی را از دست ندهیم یا اصلاً ضررش بیش از نفعش باشد. این ها را هم میدانیم اما میترسیم، که مبادا اینطور نباشد. راستش را بخواهید در مواجهه با گناه و خطا شبیه آن کسی شدهایم که قرار است با جنازهای در یک اتاق تا خود صبح تنها بماند. اعتقاد دارد که این جسد بی جان آزاری برایش نخواهد داشت اما به اعتقادش ایمان ندارد... و این یعنی سرآغاز ترس...و ترس سرآغاز عصیان از اعتقاد است. اعتقادی که هنوز به ایمان تبدیل نشده است. بخوانید, ...ادامه مطلب