از سنگال تا ایران

ساخت وبلاگ

یا فخر من لا فخر له

... دیروز توی غذاخوری خوابگاه نگاهم افتاد به یه جوون  Dark skin  (همون سیاه پوست خودمون!) با قد بلند.

مشخص بود خارجیه...

با دوستاش توی صف ایستاده بودن برای خرید ژتون ناهار

چون صف شلوغ بود اومد نشست سر میز ما تا نوبت شون برسه

هم زمان به هم سلام کردیم...

به طرز جالب انگیزناکی فارسی حرف می زد.

گفتم اهل کجایی؟

گفت آفریقا می شناسی؟

ــ بعله که می شناسم!

ــ من از سنگال عَستَم! :)

ــ این جا چی می خونی؟ :)

ــ نظر تو چیه؟

- اوووممممم...ادبیات فارسی؟

- نه...فارسی بلدم (با خنده)! این جا نفت می خونم.

یه کوچولو ته دلم ذوق کردم که یه نفر از یه قاره ی دیگه بلند شده اومده کشور من تا نفت بخونه!

گفتم چه عالی...راستی من خیلی دوست دارم فرانسه یاد بگیرم...تو فرانسه بلدی؟

با لبخند گفت: بله! فرانسه زبان مادری منه!

من به جای اون دردم اومد...خیلی درد داره که زبان مادری ت! زبان مردای غریبه ای باشه از یه کشور دیگه! و یه قاره ی دیگه حتی!

ادامه داد که:‌ خیلی دیر شده برای یاد گرفتن فرانسه!

دوستاش بشقاب و ژتون در دست سر رسیدن...

قبل از رفتن بهش گفتم ما ایرانی ها یه ضرب المثل داریم که می گه:

هیچ وقت دیر نیست!

برو به سلامت :)

پ.ن: 

" کشور من هیچ وقت کشور دیگه ای رو نچاپیده که با پولش خودش رو آباد کنه و مردمش رو پولدار...!‌ "

 ــ خاطرات سفیر ــ

 ــ نیلوفر شادمهری ــ

 ــ صفحه 47 ــ

#مرگ-بر-استعمار-گران-عالم

#زنده-باد-جمهوری-اسلامی

#روزانه-نوشت-دانشگاه-تهران

این بنده ی روسیاه برمی گردد......
ما را در سایت این بنده ی روسیاه برمی گردد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0faryadesokout5 بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 22 آذر 1397 ساعت: 15:55